....من و تو | ||
آخر قصه ی ما را همان اول لو دادند … مرور می کنم خاطراتم را، اما کپی که برابر اصل نمی شود… [ جمعه 91/7/28 ] [ 2:26 صبح ] [ سارا ]
یادته بعضی وقتا باهم بیت اول این شعرو میخوندیم؟ امشب من با بغض توی گلوم اینو خوندم
حال من بد نیست غم کم میخورم .......... کم که نه هر روز کم کم میخورم آب می خواهم، سرابم می دهند .......... عشق می ورزم عذابم می دهند خود نمیدانم کجا رفتم به خواب .......... از چه بیدارم نکردی آفتاب خنجری بر قلب بیمارم زدند .......... بی گناهی بودم و دارم زدند دشنه ای نامرد بر پشتم نشست .......... از غم نامردمی پشتم شکست سنگ را بستند و سگ آزاد شد .......... یک شبه بیداد آمد ، داد شد عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام .......... تیشه زد بر ریشه اندیشه ام عشق اگر اینست مرتد می شوم .......... خوب اگر این است من بد میشوم بس کن ای دل نابسامانی بس است .......... کافرم دیگر مسلمانی بس است در میان خلق سردرگم شدم .......... عاقبت آلوده مردم شدم بعد ازاین با بی کسی خو می کنم .......... هر چه در دل داشتم رو می کنم نیستم از مردم خنجر بدست .......... بت پرستم بت پرستم بت پرست بت پرستم،بت پرستی کار ماست .......... چشم مستی تحفه ی بازار ماست درد می بارد چو لب تر می کنم .......... طالعم شوم است باور میکنم من که با دریا تلاطم کرده ام .......... راه دریا را چرا گم کرده ام؟؟؟ قفل غم بر درب سلولم مزن! .......... من خودم خوش باورم گولم مزن! من نمی گویم که خاموشم مکن .......... من نمیگویم فراموشم مکن من نمی گویم که با من یار باش .......... من نمی گویم مرا غم خوار باش من نمی گویم،دگر گفتن بس است .......... گفتن اما هیچ نشنفتن بس است روزگارت باد شیرین! شاد باش .......... دست کم یک شب تو هم فرهاد باش آه! در شهر شما یاری نبود .......... قصه هایم را خریداری نبود!!! وای! رسم شهرتان بیداد بود .......... شهرتان از خون ما آباد بود از درو دیوارتان خون می چکد .......... خون من،فرهاد،مجنون می چکد خسته ام از قصه های شوم تان .......... خسته از همدردی مسموم تان اینهمه خنجر دل کس خون نشد .......... این همه لیلی،کسی مجنون نشد آسمان خالی شد از فریادتان .......... بیستون در حسرت فرهادتان کوه کندن گر نباشد پیشه ام .......... بویی از فرهاد دارد تیشه ام عشق از من دورو پایم لنگ بود .......... قیمتش بسیار و دستم تنگ بود گر نرفتم هر دو پایم خسته بود .......... تیشه گر افتاد دستم بسته بود هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه! .......... فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه! هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه! .......... هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه! هیچ کس اشکی برای ما نریخت .......... هر که با ما بود از ما می گریخت چند روزی هست حالم دیدنیست .......... حال من از این و آن پرسیدنیست گاه بر روی زمین ذل میزنم .......... گاه بر حافظ تفأل میزنم حافظ دیوانه فالم را گرفت .......... یک غزل آمد که حالم را گرفت ما ز یاران چشم یاری داشتیم این دقیقا همون شعری که من گذاشتم تو وبلاگت. حتی رنگاشم عوض نکردم [ پنج شنبه 91/7/27 ] [ 10:54 عصر ] [ دارا ]
هـنـــوز تکه ای از تو در من است کـه گـاهـی لعـنـتی بـد جور
[ پنج شنبه 91/7/27 ] [ 8:34 عصر ] [ دارا ]
یادت باشه ... وقتی واسه کسی همه کس شدی ... اون کس بعد از تو خیلی بی کسه ... یا برای کسی همه کس نشو .... یا اگه شدی .. به فکر بی کسی هاش هم باش
------------- ای که مدتهاست بامن نیستی ، [ پنج شنبه 91/7/27 ] [ 8:28 عصر ] [ دارا ]
هیچ اتفاق خاصی نیفتاده! ستون حوادث خالیست … هنوز زنده ام بدون تو! باورت میشود؟ سلام عشقم ? امروز بدجوری دلم هواتو کرده بود ولی بهت زنگ نزدم گفتم حالا که رفته بذار بره ... اگه بازم بیام طرفت به تو و خودم ظلم کردم دلم برات تنگ شده .. اما چاره چیه ؟! باید بریم ... منو تو نمیتونیم باهم بمونیم ... بخدا نمیشه خیییییییییییییییییییییییییلی دوست دارم عششششششششقم خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی زیاد ! تو رو قسم به عشقمون مراقب عشقم باش ... نیام ببینم یه وقتی ......... تو رو خدا امیر!
امروز … انگار کسی آمد … و هوای دلتنگی ات را … هی در آسمان اتاقم پاشید … و تو نبودی……
[ جمعه 91/7/21 ] [ 5:30 عصر ] [ سارا ]
|
||
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : PersianSkin ] |