....من و تو | ||
خواستم خودمو گول بزنم همه خاطراتمو انداختم یه گوشه ای و گفتم فراموش یه دفه یه چیزی ته دلم خندید و گفت .... یادمه ! [ چهارشنبه 90/6/23 ] [ 9:52 صبح ] [ سارا ]
من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
[ شنبه 90/6/12 ] [ 4:23 عصر ] [ دارا ]
دختر نازم ( امیر علی ) دیشب بدترین و مزخرف ترین شب زندگی مامانت بود ! درست مثل یه کابوس وحشتناک ... ( میدونی بابات بهم چی گفت ؟ بابات بهم گفت که داره به ازدواج فکر میکنه ) میدونی این یعنی چی ؟! " یعنی تنهایی من و تو " یعنی بابات بخاطر یکی دیگه میخواد مارو بذاره و بره .... ....................................... امروز میخوام بهت بگم که چقدر عاشق باباتم ... میدونم که خیییییییلی باهوشی و خودت تا الان همه چیرو فهمیدی! بابات اولین و آخرین عشق زندگی منه! همه کسمه! دیشب گفت که بهت بگم بابایی دلش واسمون یه ذره شده گفت که مواظب دختر کوچولومون باشم و از طرف اون تورو ببوسمت دخترم ! تو حاصل عشق من و بابای مهربونتی ... اگه بره فقط تو واسه من میمونی که دیدنت هرروز منو یاد اون میندازه دوست دارم کوچولوی مامان ! امیدوارم وقتی بزرگ شدی ( اونم بدون بابات ) احساس الان مادرتو درک کنی و یادت نره که بابات مرد خوب و مهربونی بود! اون باید میرفت بخاطر خوشبختی ما راستی تو خییییلی شبیه باباتی ... خوشگل و مهربون ! مامان و بابا خییییلی دوست دارن چون حاصل عشق قشنگشونی
[ جمعه 90/6/11 ] [ 1:16 عصر ] [ سارا ]
تو یادت نیست ولی من خوب به خاطر دارم که برای داشتنت دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت! [ شنبه 90/6/5 ] [ 4:24 عصر ] [ سارا ]
بیا برای یکبار هم که شده دست به خلاف بزنیم من اندوه تورا میدزدم و تو .... تنهایی مرا ! [ جمعه 90/6/4 ] [ 11:21 عصر ] [ سارا ]
|
||
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : PersianSkin ] |