سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

با خود گفتم اگر این بار ببینمش دست او را می گیرم ، خیلی محکم می گیرم و نمی گذارم که برود . او باید


 برای همیشه  بماند . دستی را گرفتم، اما این دست کیست که خیلی سرده ؟ من دست در دست تنهایی


 دادم . آن دست رهایم نمی کند



[ شنبه 91/11/7 ] [ 3:0 عصر ] [ دارا ]

هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
 هرجا که دلت میخواهد برو…
 فقط آرزو میکنم
 وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری…
 و اما من…
 بر نمیگردم که هیچ!
 عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
 که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!

 

 

(چون قشگ بود نوشتم تو به دل نگیر عشقم)


[ پنج شنبه 91/11/5 ] [ 1:0 عصر ] [ دارا ]

 

همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد،

دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد

همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد،

چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد

همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ،

احساسی بود که مرا درک میکرد

حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ،

نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند

 


[ دوشنبه 91/11/2 ] [ 11:46 عصر ] [ دارا ]
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : ...ما دو نفر[8]
نویسندگان وبلاگ :
سارا
سارا (@)[40]

دارا
دارا[38]

باش با من که همه رهگذران میگذرند... همه خوبند ولی خوبتر از خوب تویی!!
موضوعات وب
آمار و امکانات وب

بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 53032

آپلودچت رومعکسفالخریداسم های ایرانی