29 / 4 / 90       ساعت 3:00 بامداد

 بعد از چند شب دعوا و سردی .. دیشب بهترین شب زندگیم بود

خییییییلی آرومم کردی امیرم .. واسه همینه که خیییییلی دوست دارم

مینویسم که یادمون بمونه ... آخه خیییییییلی خوشحالم امیر .. خوشحالم که بازم میتونم تو بغل عشق نازم بخوابم

تو این چند روزه همش درگیر بودم ... ولی امروز دوباره دارم رنگ خوشی رو میبینم

من خییییییییلی خوشبختم چون تورو دارم .. و تو بهترینی!

دوست دارم......

امیر بخدا طاقت ناراحتیت رو اصلا ندارم ... اصلا!

چون تو همه چیزمی!

 ابنم از اس های دیشب تو .....

عشقم ببخش که تنهات گذاشتم ؛ ولی مهم اینه که فقط پیش تو میخوابم عشقم؛ الان میام همونجوری که ناز خوابیدی آروم لباساتو در میارم و لخت میخوابم روت تا بدون صحبت کردن تمام احساسمواز طریق بدنم بهت انتقال بدم. 

تو بغلم جات میدم، جوری که احساس کنی حتی یه ذره از بدنت هم از بغل من بیرون نیست؛ عاشقونه بوست میکنم و آروم میخورمت تا حتی توی خواب لبخند آرامش بخشتو  ببینم؛ دوست دارم بفهمی تا وقتی که فقط و فقط واسه من باشی همه جوره پشتتم و از ته دل دوست دارم؛ جوری دوست دارم که همه به تو حسودیشون بشه و دنبال این باشن که مثل تو خوشبخت باشن.

با تمام رویاهای خوبی که واسه تو دارم و با تمام حس خوبم نسبت به تو، با آرامش تا صبح میخوابم چون تورو تو بغلم دارم؛ شب بخیر خانمم؛*

دیدی؟ داشت یادم میرفتا! با این که خوابی و نمیشنوی ولی بازم بهت میگم چون ما از دل هم با هم رابطه داریم؛ سحر خیلی خیلی دوست دارم و واست میمیرم؛ حاضرم واسه داشتن تو همه کار بکنم.

آرزویم این است :

تو به باور برسی که در این کنج هیاهوی زمان ، توی بی باوری آدم ها 

یک نفر میخواهد

تو سلامت باشی و بخندی همه عمر.....